مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

سروده های جشن سده

ای جوان برخیز تا جشن سده بر پا کنیم

آتش شادی بیفروزیم و خوش غوغا کنیم

سنت و آیین ایران کهن را نو کنیم

اندرین روز خجسته یاد از آبا کنیم

آن شکوه و فر دیرینه که از ما گمشده

در جهان پر ز نیرنگ و فسون پیدا کنیم

نیست دنیا جای سستی و خمودی هوشیار

دود آتش را بیا! بر دیده ی دنیا کنیم

کامرانی بسته بر کار است و کردار درست

چند روزی دفتر گفتار بیجا تا کنیم

جای ما برتر ز هر کس بود در دانشسرا

از برای خویش آنجا بار دیگر جا کنیم

مستی و سستی تو را رنج و الم بار آورد

کار کن تا خویش را با دیگران همتا کنیم

دانش و فضل و هنر باید به بازار جهان

یک چنین کالا فراهم کن سپس سودا کنیم

کشورت دارای گنج و تو به رنج اندر چرا؟!

خیز! جانم تا گره از کار بسته وا کنیم

رسام ارژنگی

رسام ارژنگی

...............................................................

اي آتشِ گرم و روشن و پاک

وی بال گشوده سوی افلاک

نام سَدِه را نهاده بر خويش

عمرت ز هزاره ها بود بيش

بس رازِ كهن به دل نهفتی

از آن به كسی سخن نگفتی

آیينه‌ی مردمان پاكی

پرجذبه و گرم و تابناكی

شهنامه كه پيک راستانست

يادآورِ عهدِ باستانست

اين گونه ترا نموده تصوير

ای آتشِ جاودانِ پيگير:

«هوشنگ» خديوِ پيشدادی

يک روز پی شكار و شادی

بر اسبِ شهی سوار گرديد

در دشت پی شكار گرديد

ناگاه كنار مشتِ خاری

افتاد نگاه او به ماری

برداشت به چابكی يكی سنگ

افكند بسوی مارِ شب رنگ

آن مار، خزيد و جان به در بُرد

وان سنگ بسنگِ ديگري خورد

ناگاه شراره ای بيفروخت

هر خار و خسی كه بود از آن سوخت

آن شعله ی خُرد گسترش يافت

گرمی و فروغ از آن برون تافت

پيدايشِ ‌آتش از همين جاست

هر چند در اين ميان سخن هاست

در روزِ دهم ز ماهِ‌ بهمن

شد آتشِ جاودانه روشن

جشنِ‌ «سده» گرم و شادی افزای

زان روز ستاده پای برجای

آغازگر تمدّن است آن

شد حاصل از آن رفاه انسان

زنهار كه هديه ای خدایيست

روشنگرِ‌ قوم آريایيست

ديده است هزار زير و بم را

گه شادی و شور و گاه غم را

ننمود به كس اگر چه احوال

جشنی است چو مهرگان، كهنسال

پيريست كه بس هزاره ديده است

گه گفته و گه گهی شنيده است

گه داد به خلق شور و شادی

گه رفت به مرز نامرادی

افسرد، ولي نگشت خاموش

از خاطره ها نشد فراموش

زنهار اگر زبان گشايد

بس رازِ نهفته را نمايد

گويد به تو،‌ هر وجب ازين خاک

از پرتو عشق شد چنين پاک

از خونِ دلِ دلاورانش

سرخ است شفق در آسمانش

فرياد برآورد كه ايران

هرگز نشود خراب و ويران

اين مُلك ز بس كه زير و بم ديد

چون آهن آبداده گرديد

آيين سده نمادِ هستی است

راهیي به سوی خداپرستی است

ايرانی پاک زاده، زنهار

اين‌ آتش گرم را نگهدار

چون شعله ی عشق جاودانست

يادآورِ‌ آتشِ مُغانست

توران شهریاری

توران شهریاری

دیدگاه‌ها  

+3 # RAMIN 1399-11-10 10:09
شعر بسیار زیبا و دلنشین بود سپاس از انتخاب تان
پاسخ دادن
+2 # یلدا اریایی 1400-10-18 15:05
درود بسیار زیبا ولی متاسفانه تا ما دانشگاه تمام کردیم ندانستیم که چنین جشن هایی در کشور ماست
پاسخ دادن
+1 # حسین 1401-09-17 10:29
درود برشما ارج نهادن به سنت‌ها بسیار دلنشین و واجب است ...عالی بود
پاسخ دادن
0 # اعظم بی آبی 1402-11-11 01:44
بسیار زیبا دلنشین وکامل گفته شده متاسفانه این جشن ها یادآوری نشده والان خیلی کم رنگ هست خوشحالم که یاد گرفتم این جشن زیبا را
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML