پيام من به گردان و دليران
جوانان و جوانمردان ايران
يكى غريدنم بايد كه چون رعد
كند آشفته خواب نرّهشيران
نه شيران را سزد گردن نهادن
به زنجير اسارت چون اسيران
اسيران را چه رؤيايى است شيرين
مجال حكم راندن بر اميران
چه ناز و نخوت از دانش فروشند
خود از سرماية دانش فقيران
كجا قوميتى ماقبل تاريخ
بود محتاج قيم چون صغيران!
به گوش ابر گويد تخت جمشيد
هنوز افسانة كيوانسريران
هنوزش انعكاس افتد در آفاق
غريو اردوانان، اردشيران
نه نام از دين، نه از دانش نشان بود
كه بنگاه تمدن بود ايران
هنوزش ناظران ذوق و صنعت
نظر بر منظرند از بينظيران
همان عرصه ست اين شترنگ مرموز
كه شاهان مات كردهست و وزيران
زنان را گو نيامد سرفرازى
از اين پا در هوايان، سر به زيران
يكى نسل جوان بايد كه زايند
به مهد شيرخوارى، شيرگيران
به خار و خشت و خارا پرورانده
نه در دامان پيراهن حريران
سلحشوران، سواران، جنگجويان
درنده خنجران، دوزنده تيران
سر از شور وطن، جوشنده كانون
دل از كين عدو، سوزنده نيران
سهى قدان، رشادت را گواهان
سيه چشمان، سعادت را بشيران
به كف در تيرگيهاى سياست
چراغ فكرت روشن ضميران
يكى جنبش پديد آيد اساسى
در اين كشور مدارش با مديران
در آن هنگامه همكارى كند گرم
به شمشير يلان، كلك دبيران
خوشا پيكار جانبازان ميهن
در آغوش عروس فتح ميران
گرم خون ريخت دشمن، شهريارا
به خون دانى چه بندم نقش؟ ايران
------
شهریار