تاسیس و اداره دیوان محاسبات اسلامی بدست ایرانیان

در اوایل اسلام اموال و غنایم جنگی را مسلمانان به مسجد پیغمبر(ص) در مدینه می بردند و هرقسم که پیغمبر مقتضی و مناسب میدانستند تقسیم می کردند.در زمان خلافت ابوبکر نیز به  همین نحو عمل می شد و غنایم طبق مقررات قانون شرع تقسیم میگردید.اینکار به همین وضع ادامه داشت تا درسال 15هجری در زمان خلافت عمربن خطاب خلیفه دوم مسلمین که خزائن شاهان ایران به تصرف تازیان درآمد و بارهای زر و سیم و جواهر گرانبها و لباس های فاخر یکی پس از دیگری به مدینه می رسید.عمر مصلحت چنان دید که آن اموال را میان مسلمین تقسیم کند.لاکن نمی دانست چگونه بدین کار دست زند .

دیوان اسلامی

الفخری می نویسد :

در آن هنگام مرزبانی از مرزبانان ایران در مدینه بود ، وقتی که عمر را در کار خود متحیر دید ، بدو گفت : یا امیرالموئمنین ، شاهان ایران را دستگاهی بود که دیوان می نامیدند و کلیه خرج و دخل آنان ثبت دیوان می شد و استثنایی در کار نبود . کسانی که مستحق وظیفه و مستمری بودند مراتب و درجاتی داشتند که خللی در آن روی نمی داد . عمر این کار را پسندید و شرح و وصف دیوان را از آن مرزبان ایرانی خواست . مرزبان به شرح آن پرداخت و عمر متوجه شد و دستگاه دیوان را ، به همان ترتیب متداول در دوره ی ساسانیان ، برقرار ساخت.
و بدین ترتیب با تدبیر و راهنمایی یک نفر ایرانی ، دیوان محاسبات اسلامی تاسیس گردید و از آن تاریخ (سال 15 هجری) به بعد با زبان و ارقام فارسی و زیر نظر حسابداران مجرب ایرانی ، بکار خود ادامه داد.
اینکار فکری که تنها در اختیار حسابداران ایرانی بود به همین وضع ادامه داشت و به مدت 50 تا 65 سال ، یعنی تا زمان خلافت عبدالملک بن مروان و حکومت جابرانه ی سردار معروف وی حجاج بن یوسف ، دیوان محاسبات کشورهای اسلامی به خصوص ولایات عراق و ایران ، با خط و زبان و رقم فارسی زیر نظر ایرانیان اداره می شد . در این موقع ، شخصی بنام صالح بن عبدالرحمان منشی ، پسر یکی از اسیران سیستان که در نزد زادان فرخ ایرانی که سمت ریاست دفتر و حسابداری در آمد سواد (کلده) را داشت کار می کرد ، مدعی شد ، که می تواند کلیه ی حسابهای دیوان محاسبات را به عربی بنویسد .حجاج بن یوسف که در دشمنی با مردم غیر عرب بخصوص ایرانیان تعصب و شدت عمل زیاد داشت از این خبر آگاه شد و فوری دستور داد این کار به مرحله ی اجرا در آید.ایرانیان در این هنگام حاضر شدند یکصد هزار درهم به صالح بدهند و او بگوید از عهده ی اینکار بر نمی آید . ولی صالح نپذیرفت . مردان شاه  ، فرزند زادان (که در آن موقع پدرش در راه اجرای این مقصود به قتل رسیده بود ) بر او بانگ زد و گفت :

" همچنان که ریشه زبان فارسی را قطع کردی خدا نسلت را در این عالم قطع کند ."

به هر حال این فرد ناسپاس باعث شد که عبدالملک ، به دستیاری قائم مقائم درنده خوی خود ، حجاج بن یوسف ، نفوذ خط و زبان ایرانی به طور موقت از دوائر دولت اسلامی قطع کند .
در اینجا نوشته البلادزی، در کتاب فتوح البلدان نقل می شود که به طور وضوح می رساند برای اجرای این مقصود چگونه نقشه قتل زادان فرخ ایرانی را کشیدند و پس از شهید شدن او دفاتر دیوان محاسبات را از فارسی به عربی تغییر دادند.

برگرداندن دیوان پارسی به تازی از سوی یک ایرانی ناسپاس

علی بن محمد بن ابی یوسف مدائنی، از شیوخ خویش روایت کند که دیوان خراج سواد و دیگر بخش های عراق به پارسی بود .چون حجاج ولایت عراق جست ، امر کتابت را به زادان فرخ پسر پیری سپرد و صالح بن عبدالرحمان مولای بنوتمیم که به تازی و پارسی نوشتن می دانست با وی بود .پدر صالح از اسیران سیستان بود . زادان فرخ وی را به خدمت حجاج آورد و صالح پسند خاطر وی افتاد . روزی صالح ، زادان فرخ را گفت : تویی که مرا به خدمت امیر برده ای ، ببینم که کار من سخت پسند وی است ترسم که مرا بر تو مقدم دارد و تو فرو افتی .گفت چنین مپندار که حجاج به من نیازمند تر است زیرا کسی جز من نجوید که حسابهای او را کفایت کند . صالح گفت : به خدا اگر بخواهم حساب را به تازی درآورم توانم کرد . زادان فرخ گفت چیزی از آن را به تازی بگردان تا ببینم . صالح آن کار را انجام داد. پس زادان فرخ او را گفت که  تمارض کند و وی تمارض کرد . حجاج پزشک خویش را نزد وی فرستاد . پزشک در او علتی ندید . زادان فرخ چون این خبر شنود فرمان داد که صالح دست از تمارض بدارد . پس از آن ، در آن هنگام که عبدالرحمان بن محمد بن اشعث کندی قیام کرده بود ، روزی که زادان فرخ از منزلی بیرون شده به خانه ی خویش یا کسی می رفت به قتل رسید و حجاج امر کتابت را به صالح سپرد.صالح سخنی را که  میان وی و زادان فرخ در نقل دیوان تازی رفته بود با حجاج بازگفت . حجاج بر آن شد که دیوان را از پارسی به تازی بگرداند و صالح  را بر آن امر گماشت . مردان شاه پسر زادان فرخ ، صالح را پرسید : چه می سازی با دهویه و شنویه . گفت : می نویسم ده و نصف ده . پرسید چه سازی با : (ایداء) . گفت : نویسم ایضاء . گفت : چه سازی با اند ؟ گفت : اند همان نیف است و هر چه زیادت آید بر آن بیافزایم .پس مردان شاه گفت : خدایت ریشه از جهان برکناد که ریشه ی پارسی برکندی . وی را صد هزار درهم بدادند که خود را از بازگرداندن دیوان به تازی عاجر نمایاند، و از آن کار دست بدارد . صالح سر باز زد و آن کار را بانجام رسانید .

بن مایه : نامه ی "قهرمانان ملی ایران" - عبدالرفیع حقیقت (رفیع)

گردآوری نوشتار برای مهرمیهن : جواد نورمندی پور

نوشتن دیدگاه