چنین گفت حافظ

ناهید زندی پژوه
... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
هنگام ورود به حوزه تفکر ایرانی مشکل ترین کار، سخن گفتن درباره حافظ است. برای دستیابی به گفته های حافظ راهی دراز در پیش رو داریم.

این راه را نهایت صورت کجا توان بست

کش صد هزار منزل پیش است در هدایت

این متن به طور اجمال محتوای معنوی و جهان درونی و ذهنی- اعجوبه ادب فارسی- حافظ شیرازی به همراه غزلیاتش را مورد بررسی قرار می دهد.

شمس الدین محمد حافظ شیرازی، شاعری محافظه کار و طرفدار ثبات سیاسی بود. چنانچه با شش، هفت امیر که در طی عمرش که بر شیراز حکومت می کردند در کمال تفاهم و مدارا گذراند و از همه یا اغلب آنان مستمری وصله دریافت می کرد. حکیم شیرازی طبیعت و ذهنی شاد و خاطری امیدوار داشت و سبک او آمیزه ای از سه عنصر:

نوکلاسیسیم، رمانتیسم و سمبولیسم می باشد.

غزلیات حافظ در سال های سیاه وحشت، ترانه ابدی است در ستایش آزادی و بی تعلقی.

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

حکیم دارای شخصیتی ژرف و شگرف، اصول گرایی اخلاقی و در عین دیانت و اعتقاد، ترک تعصب داشت.

در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست

هر جا که هست پرتو روی حبیب هست

درخصوص اصول پسندیده اخلاقی، از قبیل همت والا، سعی و کوشش، امید و رجا... اشعار زیبایی دارد.

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید

حافظ را «امید لحظات مرگبار انسانی ایرانی» و بنیانگذار اندیشه های عشق و شادی می دانند.

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

وندر آن ظلمات شب آب حیاتم دادند

در دیوان حکیم شادی و سرور با واژه هایی چون بخت و امید، کام، مژده، بشارت، فال و اقبال هم معناست.

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

واژه غم که ۱۷۹ بار تکرار شده نشان از آن است که حافظ تمام جهان را بی ارزش تر از آن می داند که در قبال اندوه و غمی فرا چنگ آید:

دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ارزد

به می بفروش دلق ماکزین بهتر نمی ارزد

غصه که ۲۳ بار آمده، بیان می کند که بیشترین بسامد این واژه در بیت هایی است که پیشنهاد «غم مخور» را با زبان و بیان های متفاوت همراه دارد.

در بیابان گر بشوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

در غزلیات بلبل شیراز همه چیز دیده می شود. غزل صوفیانه دارد؛ اما به صوفیان می خندد. فیلسوف است؛ ولی فلسفه را نارس می شمارد. عالم است؛ اما عالم مخصوصی که بوی عرفان از عملش می آید. اما حافظ حکیمی خوشبین است که بر همه کائنات لبخند می زند.

حافظ آشکارا خود را «بنده عشق» می خواند و جهان بینی او برپایه عشق استوار است، و حاصل این عشق رهایی از بند عشق است. ملک الفضلأ بازتاب تمام ناتوانی ها و عظمت انسانیت را در شعر خویش به تماشا می گذارد. از این رو پیام او، پیام عشق است.

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

یادگاری که در این گنبد دوار بماند

سخن گفتن به زبان حال شگردی است که در غزلیات لسان الغیب به چشم می خورد. زبان حال در دیوان غزلیات فقط گفت وشنود نیست. سازهای موسیقی، گل ها، بلبل، مرغ سحر، عقل، قضا، دولت بیدار، هاتف غیبی و... همه جنبه شاعرانه و خیالی دارند و کل این فضا را می توان «عالم خیال» یا «عالم فکرت» نامید.

بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت

که در مقام رضا باش و زقضا مگریز

حافظ با داشتن بینش واقع گرا و جهان بینی ژرف از جمله شاعران «زمان ناپذیر» است. او که در دوره ای مملو از فساد و انحطاط اجتماعی می زیست، با درک اجتماعی عمیق خود درصدد اصلاح و بیداری حکام و سلاطین و روحانی نمایان دین فروش برآمد.

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند

چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

حکیم در اشعار خود به منظور اصلاح حکام و جامعه بیداد زده خویش، آشکارا به صلح طلبی و بشردوستی تأکید می کند. رسالتی که حافظ را به ایجاد سیاستی مدبرانه رهنمون کرد، مربوط به خطه خاص یا دنیای آن روز نیست. او احساس رسالتی جهانی داشته و فرمولی ارایه کرده که امروز در سده بیست و یکم کاملا پذیرفته شده و آن شیوه زیست با یکدیگر در صلح و صفاست.

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت، با دشمنان مدارا

رسالت جهانی حافظ را نباید حمل بر بلندپروازی کرد؛ زیرا واژه هایی که برای غزلیاتش به کار برده پس از شش سده هنوز نو و نمونه ای برای سخن سنجیده گفتن است.

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

حافظ آگاهی دقیق نسبت به انواع خط خوشنویسان زمان خود داشته و اگر خود خوشنویس نبوده، به نحو وسیع و عمیقی با این هنر ارتباط و به آن علاقه داشته است.

کسی که حسن خط دوست در نظر دارد

محقق است که او حاصل بصر دارد

اما باورهای حکیم شیراز کدامند؟ کسانی که به حقیقت می رسند نباید آن اسرار را نزد اغیار بازگو کنند. زیرا درک این مفاهیم برای غیرناممکن است. جهان را به کام خردمندان نمی داند. هستی را پررمز و راز می انگارد که برانسانها سربسته مانده است و معتقد است که عمر شتابان می گذرد.

بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است

بیار باده که بنیاد عمر بر باد است

حافظ توانسته تلفیقی ظریف و شاعرانه از محتوای توحیدی و قرآنی با ظرافت ایرانی ایجاد کند. در دیوان او «دیرمغان» داریم با محتوایی که مسجد و کعبه باید داشته باشد؛ «پیرمغان» را داریم با شخصیت و محتوایی که باید یک روحانی و عالم دینی اسلامی داشته باشد و «جام جم» یا «جام جمشید» را داریم به جای «دل مؤمن». حافظ معنویت، حقیقت و کلمات حقی را که باید از زبان زاهد بشنویم از دهان پیرمغان جاری می سازد:

گر پیرمغان مرشد من شد چه تفاوت

درهیچ سری نیست که سری ز خدا نیست

از ویژگی های فرهنگ ایرانی که در شعر حافظ موج می زند، توجه به شادی است که در معنای عمیق و فلسفی، شور حیات داشتن است:

دور فلکی یکسره بر منهج عدل است

خوش باش که کافر نبرد راه به مقصود

حکیم شیراز نظاره گری اجتماعی است و مانند هنرمندی توانا به کمک تخیل خلاق خود به تشریح و تفسیر عاطفی جهان می پردازد و برای این منظور قالبهای عرفانی را برمی گزیند:

جهان و کار جهان جمله هیچ درهیچست

هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق

لسان الغیب مفسر زندگی و بیان کننده رموز زندگی است در کلام او روح معانی با الفاظ چنان پیوسته که نمی توان یکی را از دیگری جدا کرد و اساس غزلیاتش بر تخیل و فکر والای اوست:

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار

کس را وقوف نیست که انجام کار چیست؟

حافظ به بیهودگی زندگی بر روی کره خاکی، تشنگی انسان برای شناخت و نزدیک شدن به خدا، هویدا شدن خدا در چهره انسان واقعی و جایگاه بشر در دنیا و زندگی ابدی اشاره دارد.

مجو درستی عهد ازجهان سست نهاد

که این عجوزه عروس هزار داماد است

ایمان حکیم با عشق عجین شده است. ایمانی از سر خلوص و خشیتی از روی معرفت. معرفتی که از گنج قرآنی که در سینه داشت باور می شد:

با چنین گنج که شد خاذن او روح الامین

به گدایی به درخانه شاه آمده ا یم

حافظ مسلمانی معتقد است و زندگی اش با قرآن رنگ و بویی خاص گرفته و به انبیاء و حضرت ختمی مرتبت اشارات و توجه خاصی مبذول داشته است. استفاده زیرکانه از معتقدات و مقدسات یکی از ارکان طنز حافظ است و به تعبیری «انتقاد حافظ فرع بر اعتقاد اوست». ذکر همین موارد، نشان از استواری ایمان حافظ دارد. زیرا یکی از نشانه های ایمان راسخ سعه صدر است نه تعصب. حافظ مومنی است عالی مشرب و حقیقت بین که با ذکاوت خاص خود لایه های قشری و سطحی مسائل را کنار می زند و به عمق مسائل می رسد و همین امر موجب می شود که تساهل را به جای تعصب برگزیند:

در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم

لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

حکیم شاعر شب است، آنچه دارد از خوان گسترده شب است و شب حافظ به یقین بحث گسترده تری می طلبد و نیازمند تفحص بیشتری است:

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

حافظ این مرد عجیب، هفت خصوصیت دارد که تاکنون نصیب هیچ گوینده دیگری نشده است:

۱) دیوانی دارد که مردم از طریق آن می خواهند به نهفته های سرنوشت خود دست یابند.

۲) کوچکترین کتاب زبان فارسی را که بیشترین معنا در آن گنجانده شده، سروده است.

۳) گوینده این کتاب علیرغم سفر نکردن و گوشه نشینی بر کنه اندیشه بشری احاطه دارد.

۴) هیچ حرف تازه ای در کتابش نیاورده و هر آنچه هست گفته های پیشینیان است به زبان نو.

۵) با وجود زیستن در دوران انحطاط تاریخ ایران بر روی رگه های اصلی زندگی دست گذاشته است.

۶) شخصیت دوگانه ای دارد؛ هم مقدس و هم مردود و مشکوک.

۷) خالق دنیایی عجیب است که هم زمینی است و هم فرازمینی.

ملک الفضلا دراین باره که کسی یا فرشته ای به او تلقین شعر کند سخنی نمی گوید. اما گاهی کسی را می یابد که در درون او فغان و غوغایی بپا کرده است:

در اندرون من خسته دل ندانم کیست؟

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

[حافظ]

گاهی به طور کلی سخن خویش را الهام فرشته غیب یا هاتف می داند و گاهی نیز حرف خود را سخن سلطان ازل می پندارد:

ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت

با درد صبر کن که دوا می فرستمت

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب

سروش عالم غیبم چه مژده ها دادست

در پس آینه طوطی صفتم داشته اند

آنچه سلطان ازل گفت بگو می گویم

کلمات در نزد حکیم برخلاف سایر شاعران پروازی پروانه ای دارند و خواننده را در تحرک درونی قرار می دهند.

تشبیه سخن او به بنایی سه اشکوبه است که در لایه زیرین معبد آناهیتا قرار دارد. لایه بعد، یک نیایشگاه و برفراز آن یک طرب سرای است. زیربنای کار، اندیشه ایران باستانی است که سفری دراز کرده و به دوران او رسیده.

در مرحله دوم عرفان اسلامی و سوم، شادی و گشایش که پاسخ دهنده به نیاز طبیعی انسانی باشد. بدین گونه هرگروه می تواند دلخواه خود را در آن بازشناسد و گاه هر سه را باهم.

اگر بپذیریم که شعر رستاخیز کلمات است و هنر شاعر نوعی آشنایی زدایی از زبان است، بی گمان حافظ نابغه ایست که با غزلیات خود در وجود همه مردم چه برگزیدگان و چه کوتاه بینان شور و استغنا، هویت، عشق و ایمان را تلفیق می کند و این مسئله شگفت آور است.

بن مایه :

۱- اسلامی ندوشن، محمدعلی. آیا حافظ یک معماست؟ فصلنامه هستی، شماره ۱۶، زمستان ۱۳۸۲،
۲- پرهام، مهدی. گذر زمان و زمان ناپذیری حافظ. ماهنامه حافظ، شماره یکم، فروردین .۱۳۷۳
۳- پورجوادی، نصرالله. لسان الغیب؛ زبان حال در دیوان حافظ. نشریه نشر دانش، شماره سوم، پاییز .۱۳۷۹
۴- غنی، قاسم. ذهن و زبان حافظ در مقایسه با سعدی، مولوی و خیام. ماهنامه حافظ، شماره هشتم، آبان .۱۳۸۳
۵- مشیری تفرشی، منیژه. چنین گفت خیام... چنین گفت حافظ. مجله چیستا، شماره ۱۰، تیر .۱۳۸۳
۶- موسوی، سیدمرتضی، ارزش های اخلاقی و انسانی در ادبیات فارسی. فصلنامه دانش، بهار و تابستان .۱۳۸۳
۷- نقوی، نقیب. حافظ، گوته، پوشکین.مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، شماره ۱۵۱، زمستان .۱۳۸۴

روزنامه کیهان - گردآوری آفتاب

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه