جهانگیرنامه

یکی از منظومه‌های مفصل حماسی داستان منظومی‌ است به نام جهانگیرنامه‌، در جنگ جهانگیر پسر رستم با ایرانیان و در آمدن او در سپاه ایران و آن‌گاه جنگ او در مغرب با رستم‌. داستان جنگ پدر با پسر ظاهرن اثر شدیدی در ایرانیان داشت‌. زیرا عین این روایت یک‌بار دیگر در داستان برزو چنان‌که دیده‌ام و در داستان‌های دیگر تکرار شد.

از نظایر این داستان در ملل دیگر نیز دیده می‌شود‌، در زبان آلمانی داستانی به نام «هیلد براند و هادو براند» وجود دارد که به داستان رستم و سهراب و جهانگیر و رستم شبیه است. و داستان «کوکولین» در ایرلند نیز بی‌شباهت به داستان رستم و سهراب نیست. در ادبیات روسی داستان «یروسلان لازارویچ» هم شباهتی به داستان رستم و جهانگیر و رستم و سهراب دارد.

داستان سهراب، چنان‌که می‌دانیم منظومه‌ی غم‌انگیزی‌ است مبتنی بر خطای رستم در مخفی نگاه داشتن نشان خویش و شتاب در قتل سهراب، چنان‌که در پایان این داستان «دل نازک از رستم آید بخشم». اما داستان جهانگیر در عین شباهت خود به داستان سهراب از این عاقبت غم‌انگیز بر کنار است و گویا تقلید و در عین حال تعدیلی است از داستان رستم و سهراب زیرا پس از جنگ سختی با آشنایی طرفین پایان می‌پذیرد.

از این کتاب نسخه‌ای در کتاب‌خانه‌ی ملی پاریس موجود است که عدد ابیات آن بنا بر احصا ژول مول 6300 است و نسخه‌ای از آن به سال 1309 هجری، مطابق با 1892 میلادی در بمبئی به طبع رسید که عدد ابیات آن نیز به اندازه‌ی نسخه‌ی کتاب‌خانه‌ی ملی پاریس است.

گوینده‌ی داستان شاعری‌ است گم‌نام به نام قاسم و متخلص به «مادح». در آغاز نسخه‌ی چاپی این نام به ابوالقاسم گردانده شده است، اما در پایان منظومه نام ناظم به همان صورت که نگاشتیم آمده است. از این قاسم مادح به هیچ روی اطلاعی نداریم  و نمی‌دانیم در چه قرنی می‌زیست و با کدام‌یک از سلاطین معاصر بوده است‌، زیرا در منظومه‌ی او امارت و قرائنی که ما را به چنین اطلاعی برساند موجود نیست و تنها محقق است که سراینده‌ی این منظومه مردی بود از اهل هرات یا ساکن آن‌جا زیرا در آخرین بیت منظومه چنین آمده است‌:

به نظم آمد این دفتر اندر هرات

به توفیق جبار موت و حیات

دوره‌ی زندگی شاعر و تاریخ نظم منظومه نیز اصلن معلوم نیست. مگر این‌که با توجه به زبان و شعر فارسی در جهانگیرنامه به تشخیص تاریخ آن توفیق یابیم. ژول مول عهد نظم این داستان را قرن پنجم دانسته و گفته است: «این منظومه متعلق به قرن پنجم هجری است اول این‌که عناصر داستانی و ترتیب مطالب آن به نحوی است که در حماسه‌های اصیل ایران می‌بینیم. و دوم این‌که آهنگ کلمات و اشعار غنایی متعلق به ادوار متاخر در آن وجود ندارد و سوم روایاتی که در آن آمده ابد‌ن تحت نفوذ اسلام و مسلمین قرار نگرفته‌. و در آخر این‌که سبک بیان و سخن‌گویی آن با بعد از قرن پنجم سازگار نیست.»

چه مختصر مقایسه‌ای میان جهانگیر‌نامه و منظومه‌های حماسی قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجری این فکر را یک‌باره از میان می‌برد و ما پس از بیان اجزا آن و داستان آن به تفصیل در این باب سخن خواهیم گفت.

نسخه‌ی چاپی جهانگیر‌نامه که به سال 1261 یزگردی، مطابق با 1309 هجری و 1892 میلادی در مطبعه‌ی ناصری بمبئی طبع شده است، به این بیت آغاز می‌شود:

بنام جهان آفرین کردگار

که پذرف از نامش عالم قرار

حمد و ستایش پروردگار در این منظومه مقصور به دو بیت است و بعد از آن بلافاصله داستان به این بیت شروع می‌شود.

پس از نام دادار جان آفرین

بگویم تو را داستانی گزین

اصل داستان و اجزا مختلف آن همه‌جا بنا بر عادت گویندگان داستان‌های حماسی از قول دهقانان و دانای پیشین و غیره نقل می‌شود.

زداننده دهقان بسیار هوش

مر این داستان کهن را نیوش

چنین راند دانای پیشین سخن

که چون نامور رستم پیلتن

اما مطلب تازه‌ای که در این کتاب بدان می‌رسیم استعمال کلمه‌ی «راوی» است به کرات‌، توضیح آن‌که داستان‌های حماسی مقدم‌، یعنی حماسه‌های ملی قرن چهارم و پنجم همه منسوب و مستند است به قول دهقانان و موبدان داستان گزار و هیچ‌گاه سخن از راوی نمی‌رود و این اصطلاح در زبان فارسی متاخر و متاثر از روایات مختلف عربی و اسلامی است.

ز راوی شنیدم که جمهور شاه

شهی بود با افسر و تخت و گاه

ز راوی شنیدم یکی داستان

بیانی عجیب از گه باستان

مطب تازه‌ی دیگر در این داستان‌، وجود حدیث اعظم و موثر بودن آن است در برابر سحر و جادو که یقینن صورت اسلامی فکری‌ است متعلق به پیش از اسلام‌، توضیح آن‌که موضوع تاثیر نام یزدان در باطل کردن سحر ساحران در حماسه‌های ملی ایران سابقه دارد و روشن‌ترین نمونه‌ی آن نگاشتن نام یزدان و آویختن آن به دیوار دژ بهمن است به دست کیخسرو که در شاه‌نامه و بعضی آثار پهلوی دیده می‌شود.

گذشته از این ایرانیان چون به جادوهای تورانیان گرفتار می‌شدند‌، به نام یزدان و یاری او بر آن فائق می‌آمدند اما در حماسه‌ها‌ی اصیل‌، یعنی  حماسه‌هایی ک‌ه از افکار اسلامی متاثر نیست از اسم اعظم یا باطل السحر نامی نیست‌. در جهانگیر‌نامه‌، جهانگیر از خاصیت اسم اعظم در شکستن سحر‌ها با‌خبر است و هنگامی که از مازندران می‌آمد‌، مسیحا‌، اسم اعظمی بدو داد ‌و گفت به بازوی خود ببند و اگر سحری پیش آمد «پی دفعش این اسم اعظم بخوان.»

و هم‌چنین موضوع تازه‌ی دیگری که در این کتاب دیده می‌شود وصفی‌ است که از نژاد ترک شده است، چنان‌که هنگام تحقیق در بابا تورانیان خواهیم دید، این قوم اصلن همان قبایل آریایی ماورا جیهون بودند که پس از ورود بنی اعمام خود به سرزمین ایران بر اثر بعضی عوامل روی به جانب ایران آوردند و چون به مقاومت ایرانیان دچار شدند، با آنان به جنگ و ستیز برخاستند. بعدها هنگام تدوین داستان‌های قدیم و ملی ایران، چون جای اقوام تورانی را ترکان مهاجم آسیای مرکزی گرفتند، کلمه‌ی ترک به جای تورانی به کار رفت و به تدریج این دو دسته از مردم با یک‌دیگر مشتبه شدند.

به همین جهت است که ما در حماسه‌های اصیل فارسی، نام کلمه‌ی ترکان و تورانیان را به یک نحود و در یک ردیف ملاحظه می‌کنیم. اما در هیچ‌یک از این موارد تورانیان با خصایص ترکان زرد پوست‌، یعنی کوتهی قد، تنگ‌چشمی، سفاکی، خون‌ریزی، پهن‌رویی، تنک‌مویی، دراز‌بینی، هیبت کریه، تند‌خویی، غارت‌گری و توحش‌، وصف نشده‌اند ‌و این وصف را اولین بار در جهانگیر‌نامه میابیم.

در این منظومه گذشته از نام‌های سامی مانند صبا، راحیله، عاد ثمود، لات و امثال این‌ها نامی میابیم که خاص مسلمانان و از ریشه‌ی «سلم و اسلام» است و آن نام «مسلم» است که جوانی از اهل ری بود و اسفندیار از او در باب رستم و عبور وی از ری و رفتن به مازندران پرسش‌هایی کرد‌، بعضی اشتباهات نیز در این داستان موجود و از آن جمله است در آوردن «تخوار» فرزند زواره در شمار پسران فرامرز‌. فرامرز در این داستان پسری به نام سام هم دارد‌. اما در داستان‌های اصیل چنان‌که در مجمل‌التواریخ و بهمن‌نامه و آذر برزین‌نامه‌ می‌یابیم‌، فرامرز را تنها پسری به نام آذر برزین بود که  در آخر جهان پهلوان بهمن شد. نام جهانگیر نیز در هیچ‌یک از کتب داستانی اصیل نیامده است. زیرا رستم بنا بر این داستان‌ها دو پسر داشت یکی سهراب که به دست پدر کشته شد و دیگر فرامرز که پس از پدر چندی بزیست و کین او را از پادشاه کابل گرفت.

جهانگیر‌نامه از حیث استعمال الفاظ و ترکیبات فراوان عربی و از حیث استعمال و کلماتی مانند‌: طور‌، به‌طور، راوی‌، حیات داشتن و یراق نمودن و امثال این‌ها به هیچ روی به آثار قرن پنجم و حتا اوایل قرن ششم نمی‌ماند‌. و از این جهت هم تصور ژول مول در تعلق جهانگیرنامه به قرن پنجم به کلی باطل است و تا اطلاع تازه‌ای راجع به این کتاب به دست نیاید باید آن را اصلن از آثار قرن ششم به احتمال ضعیف و یا از آثار قرن هفتم به احتمال قریب‌ بدانیم و اگر برخی از قسمت‌ها در این منظومه جدیدتر از آثار قرن هفتم به نظر آید، به عقیده‌ی ما و به شرحی که خواهیم دید الحاقی و بعید است.

ذکر نقص‌های جهانگیر‌نامه نباید مانع ما از ذکر محاسن آن شود‌. جهانگیر‌نامه از حیث سادگی بیان و فکر به کلی از منظومه‌های قرن ششم و هفتم دور است‌. برای بیان افکار اصلن تعقیدهای معنوی و افکار پیچیده و مبهم که بعض شعرای عراق که لقمه را از پس پشت به دهان می‌نهادند در این منظومه وجود ندارد و همه‌ی مطالب به همان سادگی و روانی و ایجاز که در منظومه‌های دیگر می‌بینیم ادا شده است. هم‌چنین قسمت‌های اصیل و ابیات خوب و اوصاف میادین جنگ چنان‌که در حماسه‌های قدیم می‌بینیم در این کتاب بسیار است.

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه