مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

بیژن در شاهنامه

بيژن در شاهنامه از پهلوانان روزگار کی خسرو است. پدرش گيو و مادرش بانو گشسپ (دختر رستم) بودند. بيژن در جنگ های زمان خود حضوری نمايان داشت و مهم ترين کارهای او عبارت است از:

پيروزی بر فرود، پسر سياوش، و کشتن او؛

کشتن هومان و رويين، برادر و پسر پيران؛

به بند کشيدن اسپنوی، کنيز زيبای تژاو (داماد افراسياب)؛

بازگرداندن درفش کاويانی به صفوف سپاه ايران پس از آن که سپهسالار فريبرز، درفش به دست، از پيش هجوم سخت دشمن گريخته بود و سپاهيان ايران از اين که درفش را نمی ديدند دلسرد شده، در آستانه شکست بودند.

اما بزرگترين ماجرای بيژن، داستان دلدادگی او و منيژه دختر افراسياب تورانی است. خلاصه داستان چنين است:

بيژن به اتفاق پهلوان ديگری به نام گرگين از جانب کی خسرو مأمور راندن گرازهايی شد که کشتزار ايرانيان را در نزديکی مرز توران، پامال هجوم خود کرده بود. گرگين، بيژن را به مرغزاری خرم در همان نزديکی ها رهنمون شد که در آنجا منيژه و گروهی از دختران بزرگان توران، دور از کاخ پادشاهی، در فصل بهار خيمه و خرگاه می افراشتند و به گردش می پرداختند.

منيژه چون بيژن را از دور ديد، دل به مهر او بست و به واسطه نديمه خويش اورا پيغام داد و به بزم خود خواند. دو دلداده سه شبانه روز به بزم و باده گساری گذراندند. زمان بازگشت فرا رسيد اما منيژه از بيژن دل نمی کند. چون بيژن راضی نشد به کاخ منيژه برود، منيژه در جام شراب او داروی خواب ريخت و نهانی، دور از چشم نگهبانان، او را به کاخ خود برد.

ديری نگذشت که پيشکار افراسياب خبردار شد و او را از ماجرا آگاه کرد. سپاهيان به کاخ دختر ريختند، بيژن را سرخوش در بر منيژه يافتند و او را دستگير کردند. افراسياب نخست فرمان به کشتن بيژن داد، ليکن وزيرش پيران ، او را برحذر داشت مبادا که جنگ تازه ای ميان ايران و توران رخ نمايد. سرانجام افراسياب از خون بيژن گذشت و فرمان داد تا او را بسته به ته چاه ارژنگ  بيفکنند و سنگ بزرگی را که اکوان ديو از دريا به بيشه پرتاب کرده بود بر دهانه چاه نهند.

زمانی که بيژن در چاه اسير بود، منيژه از راه گدايی، خوراکی فراهم می آورد و آن را از شکاف ميان سنگ و جدار چاه برای بيژن می انداخت تا از گرسنگی نميرد.

زمانی نگذشت که آوازه گرفتار شدن بيژن به ايران رسيد. رستم در کسوت بازرگانی به توران رفت و بيژن را از چاه آزاد ساخت و او را به اتفاق منيژه به ايران آورد.

بيژن در گروه پهلوانانی است که در سفر کی خسرو به جهان ديگر با وی همراه بودند و تا آنجا رفتند که کی خسرو با سروش رو به رو شد و ناپديد گشت. پهلوانان در راه بازگشت در برفی سنگين گرفتار و نابود شدند. تنگه ای به نام مله بيژن در کهگيلويه هست و مردم آن حوالی اعتقاد دارند اين تنگه همان جايی است که بيژن و يارانش کشته شدند.

...........................

در کتاب بیژن نامه نوشته ی ایرج وامقی درباره ی شخصیت بیژن چنین آمده است :

بیژن و درفشش

نام بیژن در داستان‌های پهلوانی ایران بی‌درنگ نام منیرژه را در ذهن ما تداعی می‌کند بیژن و منیرژه همچون جفت‌های عاشق دیگر شاهنامه از یکدیگر جدایی ناپذیرند.

منیژه همیشه در کنار بیژن بود اما نه در یک جای، بلکه در جای جای، اما دیگر اثری از منیژه نبود ولی یک چیز بود؛ چیزی که گویای خود منیژه بود در همه نبردها در کنار بیژن بود و شاید به او دل و جرات می‌داد.

پهلوانان شاهنامه هر یک درفشی ویژه خود دارند. درفش رستم اژدهای پیکر بود اما درفش بیژن از نقش این درفش منحصر به فرد و حیرت انگیز است. کمترین همخوانی با دیگر درفشان ندارد. پهلوانان با تصویر روی درفششان می‌خواهند خود را نشان دهند و بیشتر نقش حیوانی بر آنهاست چه واقعی و چه خیالی.

اما درفش بیژن استثنایی است بر این درفش پیکر یک دختری نقش شده است شگفت نیست آیا این نقش از همان منیژه آن عاشق بی‌ریای فداکار و وفادار نیست که در همه نبردها در کنار بیژن است؟ (۱۹و۲۱)

بیژن و شاهنامه

نخستین بار که نام بیژن در شاهنامه می‌آید در داستان سیاوش است. که گیو را برای نبردی به میدان جنگ می‌فرستند اما او یک دل نگرانی داشت و آن فرزند خردسالش بیژن بود و بیژن تنها فرزند او بود و او تا فرزندش را به پدرش سپرد و گفت:

تو مر بیژن خرد را در کنار

به پروردگار دادش از روزگار

بیاموزش آرایش رزم را

نشاید مگر رزم یا بزم را

بدین کودکی آن از او دیده‌اند

ز مردی که او را پسندیده‌اند

و نیز برای موحش شدن من دعا کن

تو شویی ز بهر پرستش رخان

به من بر جهان آفرین را بخوان

بیژن فرزند گیو و بانو گشسب است و بنابراین از سوی مادر نبیره‌ی جهان پهلوان رستم است. بی‌جهت نیست که به هنگام گرفتاری بیرژن در چاه افراسیاب، این رستم است که برای رهایی او کمر می‌بندد.(۲۴و۲۷)

بیژن و پهلوانی

زمانی که کیخسرو آهنگ  خون خواهی پدر و هجوم به توران را دارد. او نخست روزی دهان را فرا می‌خواند فرمان می‌دهد که نام همه پهلوانان ایران زمین را فراهم آورند. یکی از این پهلوانان بیژن .

پادشاه با حضور همه پهلوانان ایران زمین برای به دام افکندن دلاوران نامدار دشمن جایزه‌ای تعیین می‌کند.

این‌ها جایزه کشتن پهلوانی از به نام پلاشان که دژخیمی نر اژدهاست

سبک بیژن کیو بر پای جست

میان کشتن اژدها را ببست

و این نخستین ارز اندام بیژن جوان و نخستین اثر وجودی او در شاهنامه پس از دوران خردسالی اوست.

من آنم سرش گفت پیش سپاه

به فرمان دادار خورشید و ماه

چنان دانکه آن اژدها بی سر است

که در رزم یزدان مرا یار است

کیخسرو آنگاه جایزه دیگری برای دشمن خطرناک‌تر از پلاشان معین می‌کند و او پهلوانی است تژاو نام این بار نیز همان بیژن کیو برجست باز

جوان بود و جویای نام مهان

که نامش فسانه شود در جهان

خسرو جایزه دیگری دستور داد آوردند که این تژوا کنیزکی دارد و آن جایزه از آن کسی است که داوطلب ربودن آن دختر شود.

بزد دست بیژن بدان هم به بر

بیامد بر شاه پیروزگر

این بخش اوج جسارت و فداکاری و بلندپروازی دلاوری و در عین حال صداقت و پاکدلی جوانی را به نمایش می‌گذارد، که متاسفانه نامش آنچنان با ماجرای عاشقانه‌اش با منیژه در هم آمیخته که کمتر کسی است که شاهنامه را خوانده و متوجه این همه خصلت‌های پهلوانی او شده باشد. از قلم جادوگر فردوسی چیز دیگری است بیژن به فرمان نیا به سوی نهنگاه فریبرز رفت.

چون دید که فریبرز او را سزاوار گرفتن درفش نمی‌داند کاری کرد که تنها و تنها از او در می‌آمد. و این چنین جسارتی در هیچ کسی دیگر جز رستم نمی‌توان سراغ گرفت.

کاری که بیژن کرد بدین معنی بود که او درفش را برای سپاه ایران خواسته نه سپاه ایران را برای درفش. چوب درفش در دست فریبرز بود که بیژن با یک ضربه شمشیر آن را شکست چوب در دست فریبرز ماند و او نیمه درفش را ربود و رکاب کشید. جان سپاهیان و آبرو شرف ایران و ایرانیان در خطر است درفش را برای سپاه می‌آورند نه سپاه را برای درفش .

بیژن به جنگ هومان می‌رود هومانی که بیژن نیز خود این را می‌دانست که در دلاوری و گردی به پای هومان نمی‌رسد و دور نیست که به دست او کشته شود اما چه باک او می‌رفت که به خاطر شرف بجنگد و اگر در این راه کشته می‌شد بودنی بود. اما هومان دلیر سرانجام پس از یک نبرد طولانی و دشوار به دست بیژن از پای درآمد.

اما بیژن در شاهنامه پیر نشد و همان بیژن جوان ماند. کیخسرو شبی سروش خجسته را به خواب دید

که ای شاه نیک اختر نیک بخت

به سود بسی پاره و تاج و تخت

کنون آنچه جستی همه یافتی

اگر زین جهان تیز بشتافتی

و کیخسرو با این رویا دیگر از جهان برید هیچ اندرزی حتی تندی‌های زال در او اثر نکرد. روز بدرود همه در بیرون شهر فراهم آمدند شاه با لباس معمولی بر تخت نشست و بعد از سفارش کردن مردمان، به هر یک از پهلوانان هدیه و یادگاری سپرد و به راه افتاد پهلوانان تا سر تیغ کوه او را همراهی کردند بیژن هم بود بر سه تیغ شاه همه را بدرقه کرد.

نگشتند از او باز چون توس و گیو

فریبرز با بیژن گرد نیو

برفتند یک روز و یک شب به هم

شدند از بیابان خشکی دژم

شب در کنار چشمه ساری به خواب رفتند و چون برآمد بامداد و خورشید از کوه سر برکشید. کیخسرو ناپدید شده بود. پهلوانان تمام روز را دنبال او گشتند ولی اثری از او نیافتند. شب هنگام باد سردی برخاست و ابر تیره‌ای فرا آورد ناگهان برف سهمگین باریدن گرفت و آنگاه:

چو برف از زمین باد بام برکشید

نبند نیزه نامداران پدید

یکایک به برف اندرون ماندند

ندانم بدان جای چون ماندند

زمانی تپیدند در زیر برف

یکی چاه شد کنده بر جای ژرف

و این پایان سرگذشت دلاوری جوان بود که همراه پدر هیچگاه دست از پاسداری شرف و حیثیت ایران نکشید.

دیدگاه‌ها  

+1 # رشید دمهری 1390-11-09 12:16
مدیریت محترم تارنمای مهر ایران
ما در زندگی کاردان داریم و کارشناس ، هنرمند داریم و هنر شاس و تا به آخر .
بدون کارشناسی که با خرد خود پی به وجود کاردان ببرد هنر کاردان یا هنرمند یاپژمرده میشود یا فراموش و یا دست کم شایستگیش آشکار نمیشود و جامعه هم از آن بی بهره میماند . تارنمای شما تا کنون و در حد توانائی خود به خوبی نشان داده که کاردان و هنر شناس است و این بسی ارزشمند است .
دربین مردم ایران کاردان و هنرمند فراوان است ولی ضعف ما کمبود هنر شاس و معرفی کردن آن به جامعه است که بدون این آن نیز به جای شایسته خود نخواهد رسید .
غرض از این مقدمه اینست که اگر شما تمام نوشته ها را باذگر نام نویسنده و منبع اصلی ذکر کنید خدمت خود را سازنده تر میسازید .
و اگر هم خود نویسنده مقاله نخواسته نام و منبعش را ذکر کنید همین را ذکر بفرمائید .
سپاس
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML