+1 تراز
168 بازدید
در پالایش زبان از سوی

پیرامون هزار و چهارسد سال پیش، نه تنها دشمنان، ونکه خود ایرانی، فرهوشان!!! و بزرگان !!! تیشه به دست در پی ریشه کن کردن این درخت سترگ و تناور ، این بی همتا یگانه ی هستی وکیستی ایرانی،این گرانبها«یادگار نیاکان» برآمدند !!

    پیرامون هزار سال پیش، تکدانه مرد، والاگهر پدر، فردوسی بزرگ به یاری این درخت آسیب زده شتافت، ازهر خوشی و آرامش در زندگی چشم پوشید، زندگی خویش رها کردو

 روزها و بیشا شبها زیر پرتو سپندار، نوشت و نوشت...وبا « شاهنامه»  شاهکاری پدید آورد که می توان آنرا « آبیاری» این درخت نزدیک به خشک شدن دانست.

   باغبان دلسوز زبان پارسی با شاهکارش ازخشک شدن ریشه این درخت کهن پیشگیری کرد. از آن زمان چه بر سر این درخت آمد؟! بار دیگر خود ایرانی!! بزرگانی دیگر!! در پی خودنمایی و با سستی، لختی و بیشا بدخواهی؛ این یکتا درخت کهن را بی سرپرست،  بی باغبانی و آبیاری رها کردند!!

   سپس ازآن زمان تاکنون این بی ارجی و بی پردازشی دنبال شد،تااینکه دانش آموختگانی در پی نمایاندن دانش خود به سفرنگ و واوشت (تفسیر و توضیح) شاهنامه پرداختند، چه کارنیکویی!!شوربختانه این کارِبا ارزش، (نود و نه درسد) با واژگان تازی است! شگفتا !!

 

   اکنون برماست، برشما نوجوانان، جوانان و هرایرانی با هر پایه از دانش، که با آبیاری روزانه ازخشک شدن ریشه ی یکتا درخت کهن مان ، این بی همتا پشتوانه ی هستی و کیستی ایرانی، و فروافتادن آن، پیش گیری کنیم.

   در درازای این هزار سال با نبود باغبانانی دلسوز، برگهای سبز و شادابِ به زردی گراییده و با باد بهر سو پراکنده و ناپدید می شود، جوانه ها از بی آبی ترنجیده وشاخه ها رو به خشک شدن و بسیار شکننده است.

   درخت کهن، تناور و سترگ ما بیمار است! چه کسی مایه این بیماری شده است ؟

خود ایرانی!

    اگر ریشه این درخت اُسپـُرانه [کاملاً]خشک شود و درخت تناور و کهن زبان پارسی فروافتد! دیگر نمی توانیم « خود را ایرانی بنامیم و به ایرانی بودن سرفراز باشیم »!

 

   یکروز هم با ارزش است، از امروز به فردا افکندن دیر است !! براستی دیر است!

چگونه یاری دهیم: با نوشتن و سخن گفتن با واژگان پارسی، با آموزاندن به دیگران، با بکارگیری هر چه بیشتر این واژگان روان نواز وگوشنواز؛ درخت مان را آبیاری کنیم.

 

 از خشک شدن این درخت کهن که شاخ و برگ و ریشه هایش در درازنای زمان تا دور دست ها پخش شده بوده و اکنون با نابخردی خود ایرانی؛ می تواند اُسپـُرانه [کاملاً] خشک شود، شاخ و برگش بریزد و سرانجام  فرو افتد؛ پیش گیری کنیم.

چگونه: با آموختن واژگان پارسی، با آموزاندن به دیگران، با براه انداختن بازی با واژگان پارسی و ساختن فرازهای ساده... با پخش کار و کوشش دیگران و با :

«خواست ـ یازش [اراده] و پشتکار» هر کار شدنی است. در کشورهای اروپای باختری زمانی که کاری بایاست، همه داوخواه می شوند، و این سه واژه را تا پایان کار بازمی گویند: « هرگز رها نخواهیم کرد» !

 ما هم «هرگز رها نخواهیم کرد» و با «خواست ـ یازش ـ پشتکار» پیش می رویم؛ از خشک شدن ریشه و درخت سترگ زبان پارسی، با کوشش و به سختی پیشگیری می ـ کنیم. هرروز« آب پاش» بدست! درختمان را آبیاری می کنیم، تا برگهای سبز و نوین بر روی شاخه هایش از نوجوانه زند ، پوسته های خشک شاخه ها بریزد و پوسته ی تر و تازه و نوینی بروید. باشد که  درخت سترگ  زبان پارسی، هرچه استوارتر و پایدار تا درازنای زمان بزیید و زندگی نوین به « او» بازگردد.

  باز گرداندن زندگی به این درخت کهن ، نوزایی زبان پارسی، و نوزایی ایران بزرگ

خواهد بود.

  در پایان : هرمردمی هوده دارند باوری دینی داشته باشند، ولی ناچار نیستند که نبیگ ـ ها، نوشتارها و سخن گفتن آنها به زبان دینی آنان باشد.

  

                                                                                  بانو فرزاد بتهایی

چکامه ی پارسی

اندرز به جوانان

این چکامه را شادروان احمد بدر (نصیرالدوله) هنگامی که وزیر فرهنگ ایران بود در ستایش زبان کشور و نکوهش بکاربردن واژه های بیگانه، به روش سنایی سروده است.

 ...............................................................................................................

چند از دگران وام کنی جامه و دستار          رو جامه و دستار پدر را تو  بدست آر       

در خانه پدر خواسته و    جامه نهاده          بگذاری و دریوزه کنی پیشه  زهی کار

گیری تو ز همسایه کلاه      و کمر او          زان خویش بیارایی در برزن   و بازار

گویی که مرا جامه ی زیباست براندام         هان دیبۀ رومی   نگر و ابرۀ       بلغار

برخویش نبالدکس ازین جامه که باشد         دریوزه زبیگانه همش پود و همش تار

گفتار بود جامه بر        اندیشۀ مردم          اندیشه ندانی تو   مگر از       ره گفتار

گفتار پدیدار کند            ترک ز دیلم          ز آواز پدیدار شود      کشکرک از سار

بر مردم هر بوم یکی       جامه برازد         تازی به تبان خوشتر و   فرخار بشلوار

کشورچودرختی است بَرو بارش مردم         مانا که زبان ریشه وبیخ است برآن دار

گر بار و بر دار تبه گرد و     ز آسیب         چون ریشه بجا ماند      دهد باردگر بار

ور زانکه به بیخ و بنش افتاد  گزندی          امید از آن دار و وزان      بار تو بردار

افسوس و دریغا که همه مردم این مرز        دانشور و بیدانش و     خربنده و سالار

بگرفته کلنگ و تبر و تیشه و هر یک          زخمی زده بر ریشۀ     این پاک سپیدار

گویی همگان دشمن این باغ و درختند          یارند به بیگانه و با    خویش به پیکار

ای تازه نهالان که        برومند بمانید          گل رفت ازین باغ و بجا   ماند همی خار

خارش بزدایید و        گلش را بفزایید         کارایش این باغ شما      راست سزاوار

.........................................................................................................................

 روان فروهر استاد شاد

گفتمان های پیشنهادی

+1 تراز
1 پاسخ
آغاز گفتمان ژوئن 3, 2023 در زبانشناسی از سوی فرزاد بتهایی
0 تراز
0 پاسخ
آغاز گفتمان مارس 17, 2023 در زبانشناسی از سوی فرزاد بتهایی
0 تراز
0 پاسخ
آغاز گفتمان دسامبر 6, 2023 در پالایش زبان از سوی فرزاد بتهایی
0 تراز
0 پاسخ
آغاز گفتمان دسامبر 3, 2023 در پالایش زبان از سوی فرزاد بتهایی
+2 تراز
2 پاسخ
آغاز گفتمان اوت 16, 2021 در پالایش زبان از سوی آرش (35 تراز)
...