درود
✍️.......... از آنجا که زبان پارسی زخمهای بسیاری از و در گذر زمان خورده و اینک که هنوز پارسیگویی و پارسینویسی در میان پارسیزبانان، روزگار آغازینش را با گذر از سدهای بیشمار بزرگ و کوچک بدخواهان و نادانها و کارشکنان به سختی سپری میکند، کاستیها و فراز و نشیبهای راه پیش روی ناگزیر است؛
در کنار آنچهها که برشمردیم، یکی از بزرگترین یا بزرگترین نیازهای زبان پارسی، پایگاهی ویژه است که پیش از هر چیز با راستی و درستی، دانشمندان و پژوهشگران کارکشته سرزمینهای پارسیزبان مانند ایران، تاجیکستان، افغانستان و ... و دیگر ایشان که در جایجای دنیا پراکنده گشتهاند و در زمینههای گونهگون سرآمد دیگر همتایان خویشند را ورای تنگناهای سیاسی و ... گرد هم آورده و از سوی نهادهای میهنی همان سرزمینها بدون کوچکترین کارشکنی یا باید و نبایدها و مرزبندی، صددرصد و از هر نگر پشتیبانی شود تا همگی آن بزرگواران بدون کوچکترین غم و هراسی ازبرای زندگی روزمره با همه توان و از جان و دل به کار و تلاش در این راه بپردازند.
(نه آنچنان نهادی به مانند فرهنگستان زبان پارسی _در ایرانِ امروز_ که به جای یاریرساندن به این زبان زیبا و کهن، جدا از اینکه خود ایشان دستاویز طنازان و خندهپردازان گشتهاند، هرازچندسالی‹!› با پردازش واژگانی بیریشه و گاه بیگانه‹!› آسیبهای بس جبرانناپذیری هم به زبان پارسی و هم به اندیشه دیدگاه مردمان زده و میزنند. برای نمونه همین بس که با پیشنهاد واژه «سهبَرْ» به جای مثلث و «کِشْلُقمه» بهجای پیتزا، کهکشان دانش گوهربار ایشان بر آسمان دانش دگربار درخشیدن گرفت:
«اگر دو ضلع نامساوی از یک مثلث متساوی الساقین، با دو ضلع از یک مثلث دیگر برابر باشد، آن دو مثلث متساویالساقین برابرند.»
«اگر ﺩﻭ ﺑﺮِ ﻧﺎﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﻪﺑﺮِ ﺩﻭﺑﺮ ﺑﺮﺍﺑﺮ، با ﺩﻭ ﺑﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﻪﺑﺮِ ﺩﯾﮕﺮ برابر ﺑﺎﺷﺪ، ﺁﻥ ﺩﻭ ﺳﻪﺑﺮِ ﺩﻭﺑﺮ ﺑﺮﺍﺑﺮ، ﺑﺮﺍﺑﺮﻧﺪ.»
به جانان خویش سوگند که نمونه بالا را برای شوخی و خنده ننوشته و تنها برای آنکه اندکی با کارنامه نامدارترین نهاد پاسداری از زبان پارسی در ایران آشنا شویم بوده است.)
هرآینه انجمنهای بسیاری در سرتاسر دنیای بی سر و سامان اینترنت در این زمینه میکوشند (مانند همین انجمن خودمان).
با اینکه اینگونه انجمنها بی شمارند، بازدهی چندانی ندارند زیرا هر یک ساز خویش مینوازند و کاربرانی هم که برای آموختن در آنها گرد هم میآیند، از چنین آشفتهبازاری بازخورد چندان کارآمدی دریافت نمیکنند و پس از چندی سرخورده و دلزده به راه پیشین خود که همانا گـَندهنویسی‹!› است باز میگردند.
سخن در این باره، چنان دریای بیکرانی است که خیزآبهای خروشانش را امیدی به کناره نیست.
از این روی بخش دو را همینجا پایان داده و چشمبراه دیدگاههای ارزنده شما هستم.
سپاس